آرشيو وبلاگ ![]()
رفاه اجتماعی مباحث جامعه شناسی و مبانی نظری مرتبط با رفاه اجتماعی چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : حمید
اما « به طور کلی تمامی نظریه های مکان مرکزی بر چهار مبنا استوا رند : 1- یکسانی چشم انداز فرهنگی و فیزیکی 2- نواحی واحد نامحدود 3- رفاه منطقی مصرف کننده 4- قابلیت دسترسی یکسان مکان های مرکزی در تمام جهات » و از « نظریه مکان مرکزی به دو طریق می توان استفاده کرد : اول ) رابطه بین اندازه و الگوی سکونت گاه ها ، دوم ) در برنامه ریزی ناحیه ای » . علاوه بر این ، کاربرد سلسله مراتب در توسعه روستایی می تواند از قطبی شدن جلوگیری کرده و تعالی را در سطح ناحیه ، منطقه یا کشور به وجود آورد . اگر سلسله مراتب مرکزی در سطوح قاعده مند و از روی آگاهی باشد ، نقش مهمی در توسعه فضایی در پهنه جغرافیای ملی و پراکنش متعادل در زیستگاه ها خواهد داشت » (پاپلی یزدی و ابراهیمی ،182: 1387) علاوه بر این ، برنامه ریزی واقع بینانه باید از سه بعد ، اجتماعی ، اقتصادی و مکانی تشکیل شود. کافی نیست که گفته شود چه بخش هایی باید توسعه یابند ، بلکه آنچه به همین اندازه اهمیت دارند این نکته است که چه کسی و تا چه حد از این توسعه بهره خواهد برد و از سوی دیگر شکاف های توسعه اقتصادی و اجتماعی هم می تواند بین افراد و جوامع و هم بین مناطق بروز کند . اغلب این عدم تعادل ها با هم به وجود می آیند ، نابرابری های اجتماعی و اقتصادی باعث عدم تعادل های فزاینده در زمینه های مختلف بین جوامع و مناطق و نواحی مختلف می شود که این مسئله در نهایت به بروز دوگانگی در سطوح اجتماعی ، اقتصادی و منطقه ای منجر می شود » ( جمعه پور ،112 : 1385). در زیر نظریات سه تن از نظریه پردازان دیدگاه مکان مرکزی ، که تاثیر فراوانی در گسترش این دیدگاه داشته اند ، آورده می شود : 2-1-14-1-1- کریستالر
« مدل اصلی کریستالر متکی بر اصل بازاریابی است . نتیجه کاربرد این اصل ، پدید آمدن روابط متقابل سلسله مراتبی بین مکان های مرکزی است » و مرکزیت در این معنا عبارت است از « نقشی که یک مکان در رابطه با نقاط دیگر بر عهده دارد . مکان مرکزی بر همین مفهوم یعنی نقش و وظایفی که یک مکان در مقابل سایر مکان ها بر عهده می گیرد دلالت دارد » ( جمعه پور ،120-121: 1385) . کریستالر با الهام از نظریات علمی فون تونن ( کاربری زمین های کشاورزی ) ، آلفرد وبر ( مکان گزینی صنعتی ) ، وانگلندر ( کرایه حمل و نقل ) نظریه مکان مرکزی را » تدوین کرد ( افراخته ،59 : 1387) . مدل اصلی کریستالر متکی بر اصل بازاریابی است ( جمعه پور ،121: 1385 ، پودراتچی ،جزوه درسی،32 ، پاپلی یزدی و ابراهیمی ، 187: 1387)و در مرحله بعدی وی بر اصل حمل و نقل تاکید دارد ... والتر کریستالر در تعیین نظریه خود جبر جغرافیایی را نفی می کند و در توزیع آمار انسانی در روی زمین ، به سازگاری با دنیای طبیعی تاکید ندارد ، بلکه در بیان واقعیت های جغرافیایی بر نیروهای اقتصادی و اجتماعی تاکید دارد » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ، 187: 1387) . از دیدگاه وی « سکونت گاه ها را می توان در سطح ملی ، به مکان های مرکزی رده بالاتر ، رده پایین تر و مکان های مرکزی معین طبقه بندی کرد » ( زیاری ، 108 : 1388). « نتیجه کاربرد این اصل پدید آمدن روابط متقابل سلسله مراتبی بین مکان های مرکزی است . توزیع مکان های مرکزی در فضای ناحیه ای به گونه ای است که هر مکان در مرتبه خاص خود کالاها و خدمات مراکز فرودست خود را عرضه می کند » (جمعه پور ،121 : 1385).
« کریستالر نواحی سکونت گاهی را در ابتدا به صورت دو ایده مماس در یکدیگر طرح ریزی کرد ولی در این بین نواحی خلا وجود داشت . لذا وی دوایر را به صورت متداخل رسم کرد و از آن در تهیه نواحی شش ضلعی ( هگزاگونان ) سود جست . بدین ترتیب هم پوشی کاملی در سطح منطقه ایجاد شد و تداخلی نیز به وجود نیامد» (پاپلی یزدی و ابراهیمی،187 : 1387).
« این نواحی بازاری هم از نظر حدود مکانی و هم از نظر جمعیت ، طیف وسیعی از نواحی خیلی بزرگ تا نواحی کوچکتر دارند » (زیاری ،109 :1388). همچنین « در این سلسله مراتب بازاری میدان برد کالا با سطح سلسله مراتب مکان مرکزی و امکانات و قدرت خرید خریداران و شکل و ماهیت خدمات و تولید در رابطه است ... کریستالر معتقد بود که سلسله مراتب مرکزی می تواند بر اساس هر یک از اصول ... اصل بازاریابی یا عرضه ، اصل ترابری و اصل اداری ایجاد شود [ به زعم وی ] الگوی استقرا بر اساس اصل بازاریابی بیشترین کارایی را برای مصرف کننده روستایی و توزیع فرآورده های روستایی دارد و در مناطق سرسبز که زمین حاصلخیز و قابل کشاورزی است ، یافت می شود . در حالی که الگوی ترابری کارا ترین الگوی استقرار برای عرضه کنند گان شهری و مناسب ترین حالت برای توزیع کالای شهری و به ویژه کالاهای سنگین و گران قیمت است و الگوی اداری کارا ترین الگو برای بوروکراتهای شهری است و در مناطقی که شکل استقرار و یا نحوه توزیع جریان های اقتصادی را مراکز بوروکراتیک معین کرده اند ، یافت می شود . این سه نوع نظم ، غیر قابل جمع نیستند و مناطق بزرگ می تواند ترکیبی از چند شکل فضایی را باهم داشته باشند » ( جمعه پور ، 123-121 : 1385، افراخته ،61-59 :1387) . در نظریه کریستالر دو عامل مهم به نظر می رسد » الف) آستانه کالا و خدمات ب) محدوده بازار فروش .
الف) آستانه کالا و خدمات : آستانه در کارکرد های مکان مرکزی عبارت است از حداقل سطح تقاضا نسبت به حمایت از یک فعالیت اقتصادی . آستانه هر کالا یا خدمات ، جایی است که در آن حداقل تقاضا وجود دارد . کالا و خدمات گوناگون هر یک آستانه محدودی دارد .
ب) محدوده بازار فروشی : حوزه نفوذ بازار برای فروش کالا و خدمات ، حداکثر فاصله ای است که یک مصرف کننده تمایل به طی آن دارد تا کالا و خدمات مورد نیاز خود را با قیمت معین از مکان مرکزی تهیه کند » ( پاپلی یزدی ابراهیمی ،190- 189 : 1387 ) .
بنابراین اساس نظریات کریستالر مبنی بر مجموعه ای از فرضیات است که خلاصه ای از آن در زیر می آید :
« - [همواره ] دشت یکنواخت نا محدودی وجود دارد که در روی آن راحتی حمل و نقل در همه جهات مساوی است ، مخارج حمل و نقل متناسب با فاصله است و فقط یک نوع وسیله حمل و نقل وجود دارد .
-جمعیت به طور مساوی بر روی دشت توزیع شده است .
-مکان های مرکزی بر روی دشت مربوط واقع شده اند تا کالاها ، خدمات و عملیات اداری را برای پس کرانه های خود تدارک ببیند.
- شبکه حمل و نقل در همه جهات حوزه مورد بحث گسترده شده و هم مکان هایی که توزیع مرکزی دارند ، به یک نسبت از امتیازات شبکه حمل و نقل بهره مند می شوند .
- جمعیت و نیروی خرید به طور همسان و یکنواخت پراکنده است » ( افراخته ،60 : 1387).
2-1-14-1-2 - آگوست لوش
نظریه لوش به نام " تئوری مکانی " شهرت دارد ( شیعه ،91: 1385 ) و از نظریه مکان مرکزی کریستالر الهام گرفته است . « با این تفاوت که در سلسله مراتب مرکزیت ، به جای حمل و نقل تجارت را مورد توجه قرار داده و نیز طرح پیشنهادی خود را در ابتدا روی مناطق روستایی اجرا کرده است » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ، 192: 1387). وی با الهام از مدل کریستالر در اضلاع شش ضلعی ، دوازده ناحیه مثلثی شکل را تشخیص داده که نشان دهنده دوازده روستای پراکنده در یک دشت کشاورزی می باشند . شش مثلثی که اضلاع آنها ، اضلاع شش ضلعی اصلی را می سازند و بقیه اضلاع جانبی هستند . هر یک از مثلث های ششگانه اصلی یا جانبی ، نمایانگر بازار کشاورزی است . که کالاهای مختلف با دامنه و کشش های متفاوت تقاضا عرضه می کند . با چرخاندن شبکه های اصلی ( نقاط تشکیل دهنده شش ضلعی ) به دور یک نقطه مرکزی ( مرکز شش ضلعی ) دوازده ناحیه ( شش مثلث یا ناحیه اصلی و شش مثلث یا ناحیه جانبی ) پدید می آید . که مناطق غنی زیستی ( با حداکثر مدل کریستالر ، حرکت از بالا به پایین است ، در حالی که در تراکم فعالیت ها ) و مناطق فقیر زیستی ( با حداقل تراکم فعالیت ها ) را می سادر مدل لوش این حرکت از پایین به بالا است .
نقاط مرکزی : مراکز روستایی
خطوط : روابط بین مراکز روستایی
مناطق هاشور خورده : نواحی ششگانه اصلی
مناطق سفید : نواحی ششگانه جانبی
(پودراتچی، جزوه درسی، 15)
طبق نظریه لوش توسعه مکان های مرکزی الزاماً سلسله مراتبی نیست ( زیاری ، 113 : 1388، پاپلی یزدی و ابراهیمی ،192: 1387 ) . بلکه آنچه اتفاق می افتد ایجاد نوعی تعادل فضایی است . وی در تحلیل خود بر پنج شرط تعادلی زیر تاکید دارد :
1)مکان یابی و استقرار هر تولید کننده باید از امتیازات ممکن برخوردار باشد .
2)جایگزینی مراکز باید متعدد باشد تا همه ناحیه را بپوشاند و به همه نقاط برسد.
3)سودجویی های نا موزون و نامتعادل باید حذف شود .
4)برد فروش و تولید در حد ممکن کوتاه باشد .
5)مرز فضایی نفوذی دو مکان مرکزی بدون قید و شرط به هر دو مکان مرکز مجاور تعلق داشته باشد ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ،193: 1387).
بدین ترتیب ساختار مکانی ارایه شده توسط لوش با الگوی کوچک و ساده آغاز شده و رفته رفته به الگوهای بزرگتر و پیچیده تکامل می یابد . لوش اعتنایی به سلسله مراتب ندارد و توجه وی به شرح الگوهای پیچیده نواحی بازای موجود معطوف است .
در الگوی لوش ، برنامه ریزی و رده بندی سلسله مراتب مکان های مرکزی ، که این مراحل عملی را به دنبال دارد . مورد توجه نبود و او هیچ نکته ای در مورد روندی که کشورهای توسعه نیافته ، باید برای رسیدن به یک ساختار بازاری متوازن طی کنند ، اشاره نمی کند » ( افراخته ، 65 ، زیاری ،113 ، پاپلی یزدی و ابراهیمی ،193). وجه تمایز دیدگاه لش با دیگر نظریه پردازان « مکان مرکزی» در این است که به باور لوش « مراکز هم رده ممکن است کارکرد های خاص متفاوتی داشته باشند و مراکز رده بالاتر نیز وظایف مکان های مرکزی رده پایین تر را انجام نمی دهند . بر این اساس با نوعی نظام منطقه ای روبرو می شویم که هر منطقه دارای شهری بزرگ است . ولی الزاماً مرکز،چنین نظامی نیست » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی،193 : 1387 ، زیاری ،114 :1388).
نظریات کریستالر و لوش به دو دلیل در اروپا به نتیجه می رسد. دلیل اول وجود ویژگی های همگون جغرافیایی است و دلیل دوم وجود نظام متعادل بازار در آن مناطق است . لیکن در کشورهای در حال توسعه به دلیل فقدان این دو فاکتور ، تحقق دیدگاه آنان مشکل است » (پودراتچی ،جزوه درسی ، 34).
2-1-14-1-3- گالپین
گالپین و پیروانش ، مکان های مرکزی را از دیدگاه روستای تجزیه و تحلیل کردند و از این راه سلسله مراتب عملکردی را به صورت تجربی به دست آوردند . بر اساس اطلاعات جمع آوری شده از مصاحبه ها ، نقشه هایی ترسیم شده که بر روی آنها دامنه مکانی کالاها و خدماتی که از مکان های ویژه به دست آمده بودند ، نشان داده شده بود . در این نقشه ها نشان داده شده بود که نواحی داد و ستد با یکدیگر تداخل نداشتند و برخی بزرگتر از دیگر مناطق بودند . افزون بر این هر کجا که فضایی خالی بوجود آمد ، دقیقا بیانگر نقاط وسیعی بود که از تسهیلات یا تولید استفاده نمی کردند . با به کارگیری یک رهیافت تجربی معلوم شد که عوامل توپو گرافیک بشدت در شکل واقعی نواحی داد و ستد تاثیر می گذارند . یکی از مشاهدات تئوری گالپین این است که مرزهای مصنوعی ، ضمن ایجاد ابهام در حقایق ، مانعی در مسیر پیدایش یک الگوی منطقی و کارایی منطقه ای پدید می آورند . به اعتقاد گالپین برای اصلاح آن ، محل برنامه ریزی شده و آگاهانه لازم است تا ساختار « سلسله مراتبی » مناسب ایجاد کند که در آن ، مکان های مرکزی کارکردی هماهنگ را به خود اختصاص دهند . این فرایند برنامه ریزی ، به گام های ویژه ای نیازمند است ، نخستین گام ترسیم دقیق توپو گرافی اجتماعی است . بدین معنا که چه نوع خدمات و کالاهایی عرضه می شود و دامنه عرضه آنها چقدر است . دومین گام که شاید قدری نامنتظره باشد تاسیس حکومت ملی است . تنها در این حالت است که به برداشتن سومین گام یعنی حل مسائل ویژه و تنگناهای موجود می توان مبادرت کرد . شاید این دستورالعمل قدیمی برای برنامه ریزی مراکز هنوز کهنه نشده باشد . متاسفانه مطالعاتی که بعدا بر اساس نگرش گالپین به صورت مدل به کار گرفته شدند ، از همان استاندارد بالا برخوردار نبودند . به ویژه آنکه معرفی طیف فزاینده ای از پارامترهای جامعه شناختی که بر نظریات اشاعه نوآوری و غیره استوا رند ، به جای روشن ساختن اصول سلسله مراتب مکان های مرکزی ، آنها را مبهم کرد » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ، 195: 1387 ، زیاری ،114: 1388 ، افراخته ،67 : 1387). بنابراین می توان گفت تئوری های مرکزیت مکانی از ساده ترین آنها تا پیچیده ترین آن بر شش اصل کلی استوار ند که عبارتند از :
1- الگوی توزیع فعالیت های انسانی در فضا منعکس کننده نظامی است از فاصله مکانی ، نتیجتاَ فضا و مکان در ارتباط با مسافت ها در نظام گیری یا استقرار فعالیت های انسانی نقش سازمان دهنده به عهده دارد ، اگر کلیه فعالیت های انسانی در یک نقطه از زمان و مکان متمرکز می شدند ، الگویی به وجود نمی آمد و هرگز تنوع و تفاوت مطرح نمی شد و عوامل طبیعی و جغرافیایی وجود خارجی نداشت . بنابراین پژوهش برای نظام یابی مکان فعالیت های انسانی باید با در نظر گرفتن اصول قوانین ، عوامل روابط کلیه عناصر متشکل مراکز جمعیتی مطرح گردید .
2-عدم تمرکز سیستم تصمیم گیری ، یا محلی شدن آنها نیز پایه دیگری از نظام گیری فعالیت های انسانی است . چه برای به حداقل رسانیدن تعداد رفت و آمدها ، که حاصل سیستم های غیر متمرکز است ، قانون حداقل مصرف انرژی ، یعنی عملکرد رضایت ها در جهت کوتاهترین فواصل عملکرد صادق بوده و الزامی است . به خصوص در تاسیس و تعیین نقاط توسعه و مراکز صنعتی ، مینیمم کردن حرکت ها ، اساس تعیین الگوی روابط آنها را تشکیل می دهد .
3- دسترسی ها – اصولا کلیه نقاط را از لحاظ وجود و اهمیت دسترسی آنها به مکان ها و فونکسیونهای مختلف دسته بندی نموده ، این دسته بندی نسبت به درجه حرکت بین آنها مشخص می شود .
4- تمرکز گرایی فعالیت های انسانی به دلیل اقتصادی تر شدن آنها ، ضروری است منطقی ، بنابراین هزینه ها و مخارج فعالیت های تولیدی تابع معکوسی از ازدیاد مقیاس تولیدی است که خود تابعی از تمرکز فعالیت های مشابه است . برای مثال در مورد صنایع با تولید توده ای ، تمرکز تعداد زیادی موسسه تولیدی در یک مرکز خاص ، مخارج تاسیسات و غیره را کاهش داده بر بازگشت منافع می افزاید .
5-نظام روابط فعالیت های انسانی از اصول سلسله مراتبی و تسلسلی برخوردار است . کلیه فعالیت های انسانی چه مکانی و چه غیر مکانی ( مثلا سیستم روابط سیاسی ، اداری ، حکومتی ) اصولا نظامی سلسله مراتبی را تشکیل می دهند .
6-سکنی گزینی انسان تابعی است از خصوصیت تجمع گرایی او ، این اصلی است از روابط انسانی که اساس فرم بندی مناطق توسعه و فونکسیونهای قطبی متمرکز شهر های بزرگ و منظومه ها و شهرک های اقماری را تشکیل می دهد . بنابراین خصیصه تجمع گرایی انسانی ، تسلسلی و سلسله مراتبی بودن فعالیت های وی و یا نتیجه سلسله مراتبی بودن نظام پخش جمعیت و مراکز جمعیتی را تشکیل می دهد . بر همین اساس است که اسکان انسان ها در روی کره زمین نیز فضا ها و فونکسیونها را تشکیل می دهد که از نظام سیستم های سلسله مراتبی برخوردار است ( طلامینایی ،40-39 : 1353).
2-1-14-1-4- راندینلی
« راندنیلی در تحلیل روابط شهر و روستا بر محور سیاست توسعه ، در سلسله مراتب شهری بر جمعیت شهری تاکید می کند » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ، 176 : 1387). به زعم وی « اهداف توسعه روستایی جدا از شهرها عملی نیست ، زیرا بازارهای اصلی برای دریافت مازاد تولید کشاورزی در مراکز شهر ها قرار گرفته است و از این طریق روستاها خدمات مورد نیاز خود را از مراکز شهری به دست می آورند » ( زیاری ،126 : 1388 ) از این روی پیشنهاد می کند در صورتی که دولت ها بخواهند در سطوح اجتماعی و فضایی به توسعه گسترده دست یابند ، باید پراکندگی جغرافیایی سرمایه گذاری ها را تقویت کنند و این امر از طریق عدم تمرکز یکپارچه شهرها ممکن می شود و امکان دسترسی به بازارها را برای همه مردمی که در مناطق و نواحی کشور زندگی می کنند فراهم می آورد ( شکوهی ،314 : 1373 ، صرافی ،120: 1377) . بدین ترتیب راندنیلی در زمینه توسعه ، نظریه خود را بر مبنای عدم تمرکز سرمایه گذاری ها در سکونت گاه های انسانی با تاکید بر استراتژی توسعه بر محور شهری در تامین حداقل شرایط برا ی مردم روستایی قرار می دهد که آنها را قادر می سازد تا جوامع روستایی خود را به توسعه اجتماعی- اقتصادی برسانند . راندنیلی در نظریه خود به مفهوم برخود وابستگی ها نیز اهمیت می دهد و این وابستگی ها ی موجود ، در بین حوزه تعادل فضایی و اجتماعی-اقتصادی را پایگاه اصلی توسعه می داند . از طرف دیگر وی بر توجه به تقویت شهر های میانی در امر توسعه تاکید می کند و معتقد است شهرهای میانی از مشکلات امر مسکن ، حمل و نقل ، اشتغال ، آلودگی و نابرابری
های منطقه ای می کاهد ( زیاری ،127- 126: 1388) .
2-1-14-2- رهیافت نیازهای اساسی
نیازهای اساسی به عنوان یک مساله اساسی از آغاز قرن هجدهم مورد توجه دانشمندان قرار گرفت که در چارچوب تئوری اقتصاد به پدیده ها و مسائل اجتماعی و روانی نیز می پرداختند هم اینان نیز اولین تعاریف را ارایه دادن ، مثلا فن هرمان در سال 1832 واژه نیاز را چنین تعریف می کند : « وجود نارسایی های آشکار در دیدگاه توسعه مبتنی بر رشد اقتصادی به تجدید نظر این دیدگاه و طرح رهیافت نیازهای اساسی (basic needs ) و الگوی توسعه اجتماعی و اقتصادی منجر شد که در آن به جنبه های توزیع آثار و فرصت های توسعه و کاهش عدم تعادل های اجتماعی و اقتصادی و فضایی توجه شده بود . درک این واقعیت که بخش های بزرگی از جمعیت کشورها عملا از منافع حاصل از رشد محروم شده اند و پی بردن به اینکه گزینش های فناورانه که در جریان رشد به عمل می آیند ، پدید آورنده چنان ساختار تولیدی هستند که عملا در تضاد با افزایش درآمد تهی دستان قرار می گیرد » ( جمعه پور،87 : 1385). که این امر موجب طرح رهیافت - های جدید در زمینه توسعه مناطق و نواحی کم رشد و محروم شد . « رهیافت های جدید از نظر برخی از ویژگی ها مشترک اند . مانند گرایش به ایجاد برابری با تاکید بر رویارویی مستقیم با تهیدستی و اقدام برای تامین حداقل آستانه مصرف یا نیازهای اساسی ، درک این نکته که تولید بیشتر باید توام با توزیع بهتر باشد تا بتوان توسعه را تعریف کرد و برتری قائل شدن برای شیوه های برنامه ریزی خود اتکا و از پایین به بالا » ( همان ،88). نیاز سنجی به معنی اعم از دهه 1970 مجددا مورد توجه محافل علمی تر قرار گرفته است . این توجه عموما از سه انگیزه سرچشمه می گیرد :
1- از دیدگاه انسانی و بشر دوستانه : در این دیدگاه سوال بر سر آن است که انسان ها به چه چیز نیاز دارند تا خوشبخت شوند . این سوال خود بحث های فلسفی زیاد و مختلفی را در پی داشته است .
2- از دیدگاه سیاست : از این دیدگاه بیش از پیش به این نکته پی برده شده است که ثبات جامعه در حد زیادی به این وابسته است که تا چه حد نیازهای انسان های آن جامعه ارضاء شده باشد .
3- از دیدگاه اقتصاد : از این دیدگاه نیاز سنجی به دو دلیل مورد توجه است : اولا به منظور میزان تقاضا و ثانیا به جهت انحراف نیازها و متمرکز کردن آنها روی کالاهایی که قبلا تولید شده اند و یا در شرایط اقتصادی یک کشور قابل تولید ند » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ،137-136 : 1387) .
اما بحث نیازهای اساسی از این جهت در برنامه ریزی ناحیه ای دارای اهمیت است که تلقی و تصور برنامه ریزی و سیاست گذاران و مجریان طرح ها از نیازهای ساکنان نواحی در چگونگی ، کمیت و کیفیت این برنامه موثر است . چراکه « در ابتدای امر تصور می شود که نیاز اساسی صرفا منحصر به نیازهای مادی انسان است و به همین جهت سعی دست اندرکاران، در جهت تهیه غذا ، دارو ، پوشاک ، مسکن و مواد مصرفی روستاییان بود . ولی با گذشت زمان و آشکار شدن نقاط ضعف این راهبرد ، بر آن شدند تا حیطه عمل آن را گسترش دهند ، طوری که نیازهای روحی و روانی نیز برآورده شود » ( پاپلی یزدی و ابراهیم ،127 :1387) . و از سوی دیگر در رابطه با مرجع تعیین نیازهای اساسی ، اختلاف نظر وجود دارد به طوری که برخی بر این باورند . از آنجایی که افراد در یک رابطه عقلانی رفتار می کنند .
پس می توانند نیازهای خود را دسته بندی و اولویت بندی نمایند و گروه دیگر بر این باورند که افراد انسانی به علت داشتن تمایلات شخصی قادر به تعیین دقیق و منطقی نیازهای خود نیستند . اما آنچه مسلم است شکست « ...در بهبود بخشیدن به وضع رفاهی مردم حتی در کشورهایی که دارای رشد اقتصادی سریعی بودند ، باعث شد که تاکید بر تامین نیازهای اساسی مردم به عنوان هدف اولیه توسعه مورد توجه قرار گیرد » ( جمعه پور ، 88 :1385) و هزینه هایی که در زمینه آموزش و بهداشت و کاهش میزان رشد جمعیت صرف می شود باید به عنوان سرمایه گذاری پر بازده توجه کرد و نیز مداخله برای بالا بردن اجزا مادی و غیر مادی مصرف ، به منظور بهبود وضعیت رفاهی تهی دستان بیش از روش تکیه بر روند تدریجی افزایش درآمد موثر است پس به طور کلی مهمترین محورهای نظریه نیازهای اساسی به شرح زیر است :
«1- توسعه اقتصادی صرفا شامل رشد نیست بلکه به معنای بهبود رفاه عمومی ، توام با اولویت قائل شدن برای نیازهای اساسی همگان است .
2- برای تحقق این هدف ، باید توده مردم حق مشارکت سیاسی در خصوص تامین نیازهای اساسی را داشته باشد .
3- به اعتقاد نظریه پردازان الگوی نیازهای اساسی ، استراتژی به دلیل دیگری شالوده مستحکمی برای تداوم بلند مدت به وجود می آورد .
4- گسترش نظام زراعتی کاربرد در مقیاس کوچک به کارآیی بیشتر استفاده از زمین ، کاهش استفاده از ماشین آلات در تقلیل واردات مواد غذایی و افزایش صادرات مواد غذایی منجر می گردد .
5- می توان با استفاده بیشتر و خلاق تر از روش های کم هزینه ، کاربرد در زمینه تشکیل سرمایه و ارائه خدمات عمومی ، بر آهنگ گسترش خدمات ضروری افزود .
6- حذف موانع مالی ، نهادی و قانونی که مانع گسترش واحد های تولیدی کوچک و کاربرد می شود . توصیه می شوند .
7- اولویت دادن به بخش کشاورزی و استفاده از مجموعه ای ابزارهای سیاستگذاری برای افزایش تولید در مزارع کوچک توصیه می شود .
7- تلاش در جهت افزایش رفاه تهی دستان و توزیع عادلانه تر درآمدها توصیه می شود» ( زیاری ،106-107 :1388).
2-1-14-3- نظریه مرکز پیرامون
تبین نظریه مرکز- پیرامون بر اساس تحقیقات فریدمن ... صورت گرفت » ( زیاری ،136 :1388) وی « چارچوبی کم بیش هماهنگ برای چنین ساختاری ارائه می دهد . وی ضمن فاصله گرفتن از بخش صرفا اقتصادی به سمت ایجاد پیوندی ، بین قطبی شدن منطقه ای ، کنش های متقابل و نظریه سازی حرکت می کند . به عقیده او هر کشوری از یک ( یا چند ) بخش هسته ای و نواحی پیرامونی تشکیل می شود . در حقیقت ، این نظام شهری است که مناطق هسته ای را تشکیل می دهد و نواحی پیرامونی نیز بر اساس روابطی که با هسته مربوطه دارند تعریف می شوند » ( مهندسان مشاور DHV از هلند،84 : 1375). او رابطه بین این دو زیر نظام – یعنی مرکز و پیرامون – را رابطه ای استعماری دانست که قطبی شدن را در مرکز و حاشیه ای شدن را در پیرامون به دنبال دارد » ( زیاری ،136 :1388) در نظریه فریدمن که بانی اصلی این نظریه است تسلط هسته بر پیرامون چند جانبه است و برتری خود را از راه های زیر بر آنها اعمال می کند :
1-اثر سلطه : منطقه پیرامون به دلیل انتقال و تماس های بالقوه ، در مناطق هسته ای قوی تر است
2-اثر اطلاعاتی : کنش های متقابل و تماس های بالقوه ، در مناطق هسته ای قوی تر است
3- اثر روانی : موفقیت در نوآوری
4- اثر مدرنیزاسیون : ارزش های اجتماعی و تغییرات رفتاری در منطقه هسته ای ، سریع تر با فرآوری ها تطبیق می یابند .
5-اثر پیوند : با خلق نوآوری ها به وسیله نوآوری ها
6-اثر تولیدی : ایجاد یک نظام تشویقی مجذوب کننده برای نوآوری ها ، از جمله تخصص و رشد ویژگی های اقتصادی .
همچنین فریدمن بر این باور است که « منطقه هسته ای ، بر اثر افزایش تنش های سیاسی و اجتماعی بین مناطق هسته ای و پیرامون برجسته و مشهود می شود . چنین حالتی موجب پیدایی نقاط هسته ای جدید در مناطق پیرامونی می شود که رفته رفته بخش های وسیع تر پیرامونی را به چند منطقه هسته ای مبدل می سازد . تنش های سیاسی و اجتماعی ، از نارضایتی موجود در منطق پیرامون ناشی می شود . یعنی از منطقه ای که مقدار بسیار کمی سرمایه گذاری دریافت می کند و می بیند که تمام منابع اش به طور مداوم به یغما برده می شود و هیلهورست اضافه می کند که حفظ و تشدید این تجزیه و تکامل ، ناشی از رفتار روشنفکر انی است که معتقدند فرد روستایی حاشیه نشین ، توانایی درک و جذب ارزش های شهری را ندارد » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی، 197-196 :1388) . بنابراین « رابطه مرکز- پیرامون زمانی از بین می رود که شهر های تحت سلطه از تنوع اقتصادی و فن شناسان زبده برخوردار شوند و باید توجه داشت که کمبود منابع سرمایه گذاری و صرفه جویی های متمرکز باعث میشود که یک قطب بزرگ شهری به صورت ابر شهر ایجاد شود . اما به مرور کارایی ابر شهر در اثر هزینه های بالا جذب و استقرار فعالیت های اقتصادی خنثی می شود ... و تقسیم اقتصاد فضای ملی ، به دو واحد فضایی یعنی منطقه مرکزی که ابر شهر را در بر می گیرد و مناطق پیرامونی کمتر توسعه یافته آن ، دیدگاه و چارچوبی برای ماکروسفالی ابر شهرها ست ، ارتباط میان مرکز و پیرامون ماهیتی استعماری دارد که بر مبنای ( کار- سرمایه – مواد خام کالاهای واسطه ای ) از پیرامون به سمت مرکز جذب می شود و مرکز نیز آهنگ توسعه پیرامون را تعیین می کند تا منابع بیشتری نصیب خود سازد و افتراق کلیدی میان مرکز و پیرامون این است که نقش مرکز به عنوان کانون نوآوری است . اما این نوآوری در مرحله نخست ثمره هایی برای پیرامون ندارد و جریان مهاجرت است که به نفع مرکز صورت می گیرد و رشد و توسعه ابر شهرهای ملی و منطقه ای را موجب می شود . نظریه مرکز-پیرامون مبتنی بر اصل وجود تضاد عرضه تحولات اقتصادی-اجتماعی- سیاسی و تضاد در میان نوآوری ( شهری- صنعتی) و نسبت گرایی است . این تضاد می تواند به وسیله پذیرش مهاجرت و تطابق و همسازی از میان برود » (زیاری ،135 : 1388 ).
2-1-14-4- نظریه ساختار قدرت امپریالیسم
« از دیدگاه مارکس ، سرمایه داری شکل اجتماعی توسعه مبتنی بر استخراج مازاد کار کارگران بود . این احتمال وجود داشت که استخراج نسبت به صورت بندی اجتماعی، درونی و در بین جوامع، بیرونی باشد . نظریه های مارکسیستی مربوط به امپریالیسم به روابط فضایی یا بیرونی جامعه می پرداختند . قدمت اشکال مرکانتیلیستی ( سودگرانه ) امپریالیسم در اروپا از قرن پانزده تا قرن نوزده بود که شامل غارت مجموع ذخایر ، ثروت تمدن های ماقبل سرمایه داری ، تجارت نابرابر با این جوامع می شد و به مرور مرکانتیلیسم کنترل گسترده دولت بر روابط خارجی را در بر گرفت تا حدی که به رقبای خارجی اعلان جنگ می داد و تجارت و بازرگانی را شدیدا به نفع خود تنظیم می کرد . بنابراین در امپریالیسم تمایز مرکز - پیرامون تشدید می شود و ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک توسط کشورهای مرکز به خدمت گرفته می شود » ( پیت وهارت ویک، 155- 153 : 1384). یکی از نظریاتی که ساختار قدرت امپریالیسم ( مرکز- پیرامون ) را مورد بررسی قرار می دهد نظریه گالتونگ است ، وی بر این باور است که مرکز ( کشورهای توسعه یافته ) و پیرامون ( کشورهای درحال توسعه) هر یک دوباره برای خود زنجیره ای از فرایند مرکز پیرامون را شکل می دهند . وی در این فرایند سه نوع رابطه قدرت را تشخیص می دهد :
1-رابطه مرکز با پیرامون ( در واقع رابطه کشور سلطه گر با تحت سلطه که یک رابطه فضایی و بیرونی است)
2-رابطه مرکز با پیرامون مرکز(یک رابطه درونی در داخل کشور سلطه گر)
3-رابطه مرکز پیرامون با پیرامون پیرامون ( یک رابطه درونی در کشور تحت سلطه بر طبق تئوری گالتونگ قدرت در هر سه مورد ، از مرکز اعمال شده و مرکز مرکز پرجمعیت تر از مرکز پیرامون است . از دلایل این هماهنگی بین دو مرکز باید به چهار عامل اشاره کرد . 1) میل و اعتقاد به توسعه در میان مرکز پیرامون 2) سودجویی فردی 3) منافع گروهی 4) تثبیت قدرت ( همایون ،17-16) به نقل از پاپلی پزدی و ابراهیمی ،198 :1387)
« ایرادی که به نظریه گالتونگ وارد بود . این است که این هماهنگی ظاهری است و در حقیقت مرکز، اهداف پیرامون را مدنظر ندارد ، چراکه این تمایلات یک طرفه است به طوری که کشور پیرامون جهت دستیابی به توسعه ، حاضر به واگذاری امتیازاتی به کشور مرکز می شود که نتیجه آن وابستگی است . در ادامه نیز منافع فردی و یا گروهی خاص موجب همکاری آنها با مرکز می شود . تا بدین وسیله به منافع مورد نظر خود دست یابند ، در حالی که جمع کثیری از جمعیت پیرامون محرومند و سیاستمداران و سرمایه داران تنها گروه بهره مند از این رابطه هستند . این همکاری و هماهنگی در نهایت منجر به تجارت متقابل نابرابر ، افزایش بدهی پیرامون ، توسعه وابستگی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی می شود و کشور پیرامون در واقع سکوی پیشرفت مرکز خواهد بود » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ،198 :1387).
2-1-14-5- نظریه نوسازی
« نوسازی فرآیندی است فردی ، که طی آن مردم روش زندگی خود را از حالتی سنتی به وضعی پیچیده تر ، به سرعت در حال تغییر و برخوردار از تکنولوژی پیشرفته تر تغییر می دهند » ( زیاری ،137 :1388) اندیشه نوسازی ، زیر بنا و قالب بسیاری از نظریه پردازان توسعه بوده است . اصطلاح نوسازی ترجمه کلمه Modernization است « اما هر یک از علمای اجتماعی به یک جنبه از نوسازی توجه دارند مثلا جامعه شناسان به پدیده متنوع شدن و متمایز شدن ( نقش ها ) که از خصوصیات جامعه جدید است توجه دارند و درباره چگونگی پدید آمدن ساخت های نو برای عهد دار شدن وظایف جدید یا بر عهده گرفتن وظایفی که قبلا ساخت های دیگری انجام می دادند تحقیق می کنند. اقتصاددانان ، نوسازی را در درجه اول از نظر کاربرد تکنولوژی توسط انسان برای نظارت بر منابع طبیعی ، به منظور فراهم کردن وسایل افزایش بازده سرانه مورد توجه قرار می دهند » ( ازکیا ،24 :1387). « نظریه تکاملی توسعه دور کیم و دیگران در قرن نوزدهم به تدریج به صورت نظریه نوسازی در آمد« تکامل گرایی تنها یکی از تاثیرات متعدد بر تئوری نوسازی بود در واقع حتی تا پایان قرن 19 تکامل گرایی مورد انتقاد اشاعه گرایان که به دنبال شیوه ای متفاوت در پدیده های اجتماعی بودند ، قرار گرفت » ( هریسون ، 11 :1376). « نوشتار های نظریه درباره نوسازی بعد از جنگ دوم جهانی نوعی منطبق فرد نکوهی را به دنبال داشته که روستاییان را تقدیر گرا ، معتاد ، بی سواد ، تنبل و مقاوم در برابر قبول تغییرات می دانست » ( حسینی نیا ، 28 :1387 ). و این خصوصیات مانعی در راه تکامل و نوسازی قلمداد می شد . سه فرضیه اساسی در مورد مفهوم نوسازی به شرح زیر است : ( 1- منابع بی جان قدرت 2- تلاش فردی و تلاش جمعی برای دستیابی به نوسازی 3- تغییر در ساختار ها و ارزش ها . بدین طریق ، روندهای پیچیده نوسازی یک سری دگرگونی های دارای نفوذ و وابستگی متقابل را مفروض می گیرد . اکنون به طور وسیعی پذیرفته شده است که این روندها در سطح شخصیت ، ارتقای عقلانیت و نیز ارتقای همدلی ، تحرک و مشارکت بالا را در بر می گیرند ، اندیشمندان نوسازی جوامع را به دو گروه سنتی و مدرن قرار می دهند . جوامع سنتی از دیدگاه آنان مبتدی ، بسته ، مرتجع ، دارای نظام خانوادگی گسترده و بی سوادند – در واقع طرفداران مکتب نوسازی با توجه به سوابق کشورهای مدرن و پیشرفته امروزی معتقدند همان گونه ای که این جوامع این مراحل را پشت سر گذاشته اند ، کشورهای به تعبیر آنان سنتی نیز الزاماً باید آن را تجربه کنند. اینان در میان علت عقب ماندگی این جوامع موارد زیر را مطرح می کنند :
1-رشد بی رویه جمعیت
2- محدودیت های نیروی انسانی ماهر
3- محدودیت های ذاتی و ساختی
4- موانع فرهنگی
5- عدم کارآیی در استفاده از کمک های تکنیکی کشورهای توسعه یافته
6-بی توجهی به امر تحقیقات و پژوهش های علمی و تکنولوژیک
7-کمبود امکانات مالی ، سرمایه و تخصص
8- عدم کارآیی دولت ها » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی 75 : 1387).
بنابراین می توان گفت « نظریه نوسازی استلزامات جغرافیایی نظام جهانی که به مراکز جدید و پیشرفته و اقمار سنتی تقسیم شده است را بیان می دارد . به گونه ای که کشورهای مرکز ، آینده نواحی پیرامون را نشان می دهد . نظریه های جامعه شناختی و جغرافیایی ، توسعه را چیزی فراتر از رشد در نظر می گرفتند . این نظریه ها هر چند در قلمرو سیاست محافظه کارا نه و سنتی همدیگر را ملاقات می کنند اما کانون و محور بسته اقتصاد نئوکلاسیک را مورد انتقاد قرار دادند ... این نظریه ها همانند نئولیبرالیسم توسعه را به معنی کپی برداری از دستاورد ها و پیشرفت های غرب سوق دادن » ( پیت وهارت ویک، 101 : 1384) همچنین آبرهام به پنج دسته مدل ساختی بر اساس تاکید مطالعات نوسازی اشاره می کند و تصریح می کند که این مدل ها قراردادی بوده و این تقسیم بندی بنابر تاکیدی که مطالعات نوسازی بر هر یک از عوامل فوق ، به عنوان قوه محرکه تغییر و نوسازی داشته اند ، صورت گرفته است :
1- مدل ساختی : این مدل بر اساس نظریه کنش پارسونزی که رابطه بین نظام های ارگانیزم ، شخصیت، جامعه و فرهنگ را تبیین می کند، صورت گرفته است از نظر پارسونز ، تکامل مستلزم افزایش تفکیک پذیری در نظام های چهارگانه فوق از یک سو و افزایش پیچیدگی در هر یک از این نظام ها از سوی دیگر است . در نتیجه به نظر وی فرایند توسعه ، تفکیک پذیری تکاملی ساخت ها و تخصصی شدن کارکرد است .
2-مدل فرهنگی : در این مدل اهمیت متغیرهای ساختی انکار نمی شوند . اما ارزش های فرهنگی به عنوان پیش شرط دستیابی به نوسازی معرفی می شوند . طرفداران این مدل به پیروی از نظریه ماکس وبر سعی کرده اند مجموعه ای از ارزش های فرهنگی را -که برای نوسازی جوامع در حال توسعه ضروری فرض می شود - مشخص کنند .
3-مدل روان شناختی : بر اساس این چشم انداز ایجاد یک سلسله تغییرات مطلوب در ساخت شخصیت افراد می تواند مقدمه فرایند نوسازی یک سیستم معین باشد ، مانند عامل نیاز به کسب موفقیت از مک کله لند .
4-مدل فرایند : مدل فرایند بر حسب فرآیندهای انتشار یابنده خاصی مانند دنیایی شدن ، ارتباطات ، صنعتی شدن ، شهری شدن و غربی شدن در جستجو تصویر نوسازی است » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ،74 :1387) و در نهایت « این نظریه از آنجا که بر اشاعه مکانی نوآوری ها تکیه دارد ، در برنامه ریزی منطقه ای و به ویژه برنامه ریزی مراکز روستایی کاربردهای مهمی دارد . لازمه نوسازی ، گسترش و پذیرش اندیشه ها و روش های جدید است . بیشتر نوآوری ها ، همواره در سطوح پایین تر سلسله مراتب مراکز روستایی معرفی و منتشر می شوند . به نظر می رسد که نبود یک نظام کاملا توسعه یافته از مراکز ، به ویژه ، در سطوح پایین ، مانع از نشر نوآوری هاست برعکس ، توسعه مراکز روستایی می تواند به طور چشمگیری این فرآیند را سرعت بخشد » ( زیاری ،138 :1388).
-1-14-6- مکتب وابستگی
« وابستگی نقطه مقابل نوسازی است که به بررسی توسعه نیافتگی پرداخته و بر نقش عوامل خارجی تاکید می کند » ( پاپلی یزدی و ابراهیمی ،97 :1387). « پیام اساسی مکتب وابستگی این بود که توسعه اروپا ، توسعه نیافتگی فعال دنیای غیر اروپایی را به دنبال داشت . از نظر نظریه پردازان وابستگی ، توسعه اروپا مبتنی بر تخریب خارجی بود . استیلای خشن ، کنترل مستعمرات و غارت مردمان ، منابع و مازاد جوامع غیر اروپایی حاصل چنین فرآیندهای تاریخی ، جغرافیایی جهانی جدید بود . یعنی جهان اول اروپایی به عنوان مرکز و جهان سوم غیر اروپایی به عنوان پیرامون ، شکل فضایی ( مکانی ) وابستگی بود که در آن بعضی کشورهای ( مسلط ) به رشد اقتصادی خود پایا رسیدند ، در حالیکه سایر کشورهای ( زیر سلطه وابسته ) رشد شان صرفا تحت تاثیر تغییرات کشورهای مسلط) بود ( پیت وهارت ویک، ، 155 :1384).
نظریه پردازان مکتب وابستگی که غالبا متاثر از مارکس یا مارکسیسم بودند نفوذ سرمایه داری غرب در اقتصاد جهان سوم را مهمترین عامل عقب ماندگی این کشورها می دانند ( لهسایی زاده ،43 :1385).
همچنین توسعه این مکتب ریشه در آثار اقتصاددانان مکتب اکلا دارد . مکتب اکلا دو پیش فرض اساسی را مطرح می کند ، اینکه جهان تشکیل شده است از دو بخش مادر شهرهای صنعتی و اقمار ت نظرات شما عزیزان:
|
||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |